جور مه لقا
نوشته شده توسط : محرم جلیلی

دلم در وادی غم دربه در شد

همه اندیشه ام زیر و زبر شد

نمی دانم کدامین جمعه آیی؟

دعای جمله مردم بی اثر شد

نمی خواهم دگر الفت بگیرم

که یارم بی وفای رهگذر شد

عجب دارم که با درنده خویان

چه فعلی کردجانش بیخطر شد

نگویم شکوه ای از سرنوشتم

که روحم ازخیانت بی ثمر شد

بگیرد  بغض بسیاری ؛ گلویم

نگارم با رقیبان هم سفر شد

نتابد نور و امیدی ؛  به قلبم

زجور مه لقا خاکم به سر شد

تمام روز و شب، باگریه بیجان

رقیبان از جفا کاری ؛ قدر شد

امان از  هر خبیث ؛  بد قواره

که عشاق زمان آسیمه سر شد.





:: بازدید از این مطلب : 419
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 6 آبان 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: